تفسير / تفسير تابعين: تفاسير و مفسران تابعى و شيوه تفسيرى و تفسيرنگارى آنان
تابعين جمع تابع و تابع به معناى «پيرو» است. معمولا در تعريف آن گفته مى شود تابعى كسى است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را نديده باشد؛ ولى در حال ايمان به آن حضرت با صحابى ايشان مصاحبت داشته و با ايمان از دنيا رفته باشد.[1] گفته اند كه نخستين تابعى از نظر وفات، معمر بن زيد بوده كه در سال 30 قمرى از دنيا رفته است و آخرين تابعى خلف بن خليفه بوده كه متوفاى سال 180 قمرى است.[2]تلاش براى رفع اجمال و تشابه از مطالب مجمل و متشابه قرآن از يك سو و فعاليت جهت تكوين فقه، كلام و نحو از سوى ديگر، توجه به قرآن را در عصر تابعين* جدى تر كرد، با اين حال به سبب ابتدايى بودن دانش هاى مرتبط با تفسير چون علوم بلاغى و دانش كلام كه مراحل شكل گيرى خود را مى گذراندند، تحول چشمگيرى در دانش تفسير در عصر تابعين در مقايسه با عصر صحابه پديد نيامده[3] و تنها حضور اسرائيليات و ادبيات داستانى در اين دوره به نظر رواج بيشترى نسبت به عصر صحابه يافته كه دليل آن نيز حضور جدى تر قَصّاصان در اين برهه است.[4]مفسران تابعى:
در بحث از دانش تفسير در دوره تابعين، عموماً بر اساس محل سكونت تابعين، از مدرسه هاى تفسيرى كوفه، بصره، مدينه و مكه سخن رفته و هريك از اين مكاتب تفسيرى متأثر از يكى از صحابه بوده است.[5] آراى تفسيرى ابن عباس* در ميان تابعيان مكه، آراى عبدالله* بن مسعود در ميان تابعيان كوفه و آراى اُبىّ بن كعب در ميان تابعيان ساكن در مدينه رواج داشته است.[6]1. مفسران تابعى مكه:
عمده ترين چهره هاى تفسير نگارى تابعين در مكه، مجاهد بن جَبْر مكى (م. 104 ق.)، عطاء بن ابى رباحدائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 105(م. 114 ق.)، سعيد بن جبير (م. 95 ق.)[7] و عكرمه مولى ابن عباس (م. 105 ق.)[8] هستند كه همه از شاگردان ابن عباس و متأثر از شيوه هاى او در تفسير بوده اند.[9] توجه به اسباب نزول از مباحث مورد توجه شاگردان ابن عباس و متأثر از توجه وى به اين موضوع بوده است، چنان كه در خبرى مجاهد از قول ابن عباس نقل كرده كه او را به پرسش از اين گونه مسائل ترغيب كرده است.[10]از ميان مفسران مكى، عموم روايات تفسيرى به نقل از مجاهد بن جبر است.[11] كثرت شاگردان او نيز نشان رواج يافتن ديدگاه هاى تفسيرى اوست.[12] چنان كه خضيرى اشاره كرده در تفسير طبرى، بيشترين نقل قول ها از اوست و طبرى 6109 نقل قول تفسيرى از او آورده است.[13] در شرح حال مجاهد نيز به تبحر وى در تفسير و سرآمدى او در اين دانش اشاره شده است.[14]از ويژگى هاى قابل ذكر در تفسير نگارى مجاهد، توجه او به مفهوم تأويل (حمل كلام بر معناى غير ظاهر) است؛ به عنوان مثال، مجاهد در معناى آيه 65 بقره/2 از مسخ گروهى از يهوديان سخن گفته، آن را مسخ قلب و نه صورت ظاهرى آن ها دانسته و در علت بيان تأويل خود، چنين استدلال كرده كه گفته خداوند اشاره به مَثَلى دارد، چنان كه در جايى ديگر از عالمان يهود به چارپايانى تعبير كرده كه بار كتاب مى برند. خضيرى نمونه هايى از اين گونه تأويلات را ذكر كرده است.[15] با وجود چنين تأويلاتى كه از مجاهد نقل شده، آراى او در تفسير آيات تشبيهى قرآن به آراى اهل حديث نزديك است؛ به عنوان مثال در بحث از «مقام محمود» در آيه 79 اسراء/17، معنايى تشبيهى براى آيه بيان كرده است.[16] هرچند از قول وى مقام محمود، به شفاعت نيز تفسير شده است.[17] در تفسير آيه 106 بقره/2، از مجاهد قول به نسخ حكم و ابقاى تلاوت نقل شده است.[18] احمد اسماعيل نوفل در فصلى از تحقيق خود دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 106درباره مجاهدبن جبر و شيوه تفسيرى او، آراى مهم مجاهد و نظرهاى همانند وى با اهل حديث را در تفسير آيات مورد بحث گردآورده است.[19] وثاقت مجاهد نزد اهل تسنّن مورد اتفاق است.[20]روايات زيادى درباره فضايل امام على(عليه السلام) از وى نقل شده است. نقل اين روايات گرچه شيعه بودن او را ثابت نمى كند، نشان دهنده علاقه وى به امير مؤمنان على(عليه السلام) است.[21]سعيدبن جبير ديگر مفسر مشهور مكّى است كه آراى فراوانى در تفسير دارد و حتى كتابى در تفسير قرآن برايش ذكر كرده اند.[22] اجازه داشتن او از ابن عباس در نقل حديث[23] و فتوا[24] از مرتبه والاى علمى او حكايت دارد. از بعضى روايات برمى آيد كه شيعه و دوستدار اهل بيت(عليهم السلام) بوده است.[25] وثاقت وى مورد اتفاق مؤلفان صحاح ستّه اهل سنت و كتب اربعه شيعه است.[26]عطاء بن ابى رباح از فقهاى نامدار مكّه نيز پرورش يافته مكتب تفسيرى ابن عباس بود. ابن عباس اهل مكّه را براى اخذ معارف دينى به او ارجاع مى داد.[27]روايات تفسيرى عطاء كمتر از مجاهد و سعيد بن جبير است. ذهبى علّت آن را دورى وى از تفسير به رأى دانسته است.[28] بنابر روايتى امام باقر(عليه السلام) او را ستوده است.[29] مامقانى همانند شيخ طوسى معتقد است وى از اصحاب اميرمؤمنان(عليه السلام) ولى فردى مخلّط بوده؛ بدين معنا كه صحيح و ناصحيح را به هم مى آميخته است[30]؛ امّا آية الله معرفت با ارائه شواهدى ديدگاه وحيد بهبهانى را استوار دانسته، او را از اصحاب امام باقر(عليه السلام) و از خواص معرفى مى كند.[31] عطاء از جانب دانشمندان اهل سنت نيز توثيق شده است.[32]ابوعبدالله عِكْرِمة بن عبدالله اهل مغرب، ديگر مفسر تابعى مكى است. وى غلام حصين بن حرّ عنبرى بود و زمانى كه ابن عباس از سوى على بن ابى طالب(عليه السلام) والى بصره شد، او را به وى بخشيد. ابن عباس در تعليم قرآن و روايات به وى كوشش فراوان كرد[33] تا آنجا كه در تفسير مقامى والا يافت. اهل تسنن در وثاقت عكرمه اختلاف دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 107دارند؛ مؤلفان صحاح ستّه، ابن ابى حاتم، ابن معين، عجلى و نسايى او را توثيق[34] و در مقابل، مالك[35]، احمدبن حنبل[36] و گروهى ديگر او را تضعيف كرده اند.[37] غالب دانشمندان شيعه او را ثقه ندانسته اند[38]؛ ولى آية الله معرفت به تفصيل اتهامات وارده به وى را پاسخ گفته است.[39]2. مفسران تابعى مدينه:
از مشايخ تفسير در مدينه، ابوالعاليه رفيع بن مهران رياحى (م. 93 ق.)، محمد بن كعب قُرَظى (م. 108 ق.) و سعيد بن مسيب (م. 94 ق.) را مى توان نام برد.[40] تابعين مدينه تفسير را مستقيم يا با واسطه، از ابىّ بن كعب، دريافت كرده بودند.[41]ابوالعاليه رفيع بن مهران، اهل بصره و از تابعان بزرگ و مشهور به تفسير است كه زمان جاهليت را درك كرد و دو سال پس از رحلت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)، اسلام آورد. وى از امير مؤمنان على(عليه السلام)، ابن مسعود، ابىّ بن كعب، ابن عباس، حذيفه، ابوذر و ديگر بزرگان اصحاب روايت كرده است.[42] ابوجعفر رازى از ربيع بن انس از ابوالعاليه، حجم بزرگى از تفسير از ابىّ بن كعب نقل مى كند. سيوطى سند اين روايت را صحيح دانسته و ابن جرير، ابن ابى حاتم، حاكم و احمدبن حنبل از او نقل كرده اند.[43] اهل سنت بر ثقه بودن او اتفاق نظر دارند[44]؛ ولى علماى اماميه درباره وثاقت وى سخنى نگفته اند.محمدبن كعب قرظى نيز در رديف مفسران مشهور مدرسه مدينه ذكر شده است. خضيرى معتقد است استفاده علمى او از محضر ابن عباس او را در صدر مفسران مدرسه مدينه قرار داده است.[45] آراى تفسيرى وى در كتب تفسيرى شيعه و سنّى نقل شده و كتابى در تفسير نيز به او نسبت داده اند.[46] رجال شناسان شيعه از وى ياد نكرده اند؛ ولى جمعى از دانشمندان اهل سنت مانند ابن سعد، عجلى و ابن حجر او را توثيق كرده اند.[47]از ديگر تابعان مدرسه مدينه سعيدبن مسيّب (م. 94 ق.) است. به گزارش كشّى وى از اصحاب امام سجّاد(عليه السلام) بوده است[48]، بنابراين بعيد نيست كه عمده علوم خود را از آن حضرت فرا گرفته باشد؛ نيز با توجه به اينكه او را تربيت يافته امام على(عليه السلام) دانسته اند[49] مى توان گفت آن حضرت نخستين دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 108استاد وى در تفسير بوده است. در تفسير آيه 25 اسراء/17: «... فَاِنَّهُ كَانَ لِلاَوّابينَ غَفورا» از وى نقل شده كه منظور از «اوّاب» كسى است كه گناه و سپس توبه كرده و باز گناه و بار ديگر توبه كرده است؛ ولى هيچ گاه عمداً به گناه بازنگشته است.[50] آية الله معرفت ضمن برشمردن تفاسير مختلف از اين آيه تفسير سعيد بن مسيب را دقيق ترين تفسير مى داند.[51] در مذهب سعيد اختلاف است و روايات مختلفى نقل شده است. برخى معتقدند شيعه بودن وى با دليل معتبر ثابت است و به روايات معارض اعتنايى نيست.[52] از رجال شناسان شيعه، مامقانى او را توثيق كرده است.[53] شوشترى نيز او را شيعه و مورد اعتماد دانسته است.[54] از اهل سنت احمد بن حنبل و ابو زرعه او را ثقه دانسته اند.[55]3. مفسران تابعى بصره:
مدرسه بصره نيز با حضور برخى مفسران تابعى در تكوين دانش تفسير نقش داشته است. در ميان مفسران تابعى بصره، حسن بصرى مهم ترين مفسر است.[56] هرچند در منابع متأخر، كتابى تفسيرى به او نسبت داده شده؛ اما در اينكه وى كتابى در تفسير نگاشته باشد، ترديد است، در هر حال آراى تفسيرى منسوب به او به اسناد مختلفى در قرن دوم و سوم رواج داشته اند.[57] حسن بصرى نيز همانند ديگر مفسران تابعى، با بهره گيرى از تفسير قرآن به قرآن، روايات نبوى و اقوال صحابه به تفسير قرآن پرداخته است؛ همچنين نمونه هايى از تفسير به رأى نيز در آراى تفسيرى او مشاهده مى شود.[58] مجموعه اى مدون از آراى تفسيرى حسن بصرى در زمان ثعلبى موجود بوده و او روايات فراوانى از آن در تفسير خود نقل كرده است.[59] حسن بصرى از ديدگاه رجاليان اهل سنت ثقه است، هرچند تدليس مى كرده است.[60] درباره مذهبش اختلاف است؛ اهل سنت (اشاعره) او را از خود دانسته، سخنان وى را درباره اختيار توجيه مى كنند.[61] از سوى ديگر معتزله او را در رديف علماى معتزلى ياد كرده، وى را صاحب عقايد معتزله مى دانند.[62] از علماى شيعه، سيد مرتضى او را دوستدار اميرمؤمنان، على(عليه السلام) دانسته است.[63] آية الله معرفت نيز به رواياتى كه در نكوهش و دشمنى وى با امام على(عليه السلام) وارد شده، پاسخ گفته و او را از دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 109محبّان اهل بيت(عليهم السلام) معرفى كرده است.[64]علامه شوشترى به رغم شيعه ندانستن او، به تقوا و تقيّد وى نظر داده است.[65] برخى نيز از جمله محمد باقر مجلسى[66] و محدّث قمى[67]او را تضعيف و مذمّت كرده اند.4. مفسران تابعى كوفه:
تابعيان كوفى نيز از عبدالله بن مسعود متأثر و از ويژگى هاى آنان، توجه كمتر به روايات اهل كتاب است. از مهم ترين چهره هاى تابعى مفسر كوفى مى توان به ابوشِبْل عَلقمة بن قيس نخعى، مَسروق بن اَجْدَع همدانى، عُبيدة بن عَمرو سلمانى مرادى، ابومَيْسَرة بن شَرَحبيل همدانى، اَسوَد بن زيد نخعى، حارث بن قيس جُعفى، مُرَّة بن شراحيل همدانى و قُتادة بن دَعامه سُدوسى اشاره كرد.[68]قتادة بن دعامه از مشهورترين مفسران تابعى مدرسه كوفه است. در اينكه تفسير را از چه كسى فرا گرفته اختلاف است؛ ابن حجر استفاده علمى قتاده از سعيد بن مسيّب در چندين روز را نقل كرده است[69]؛ ولى پس از آن از تضعيف روايات قتاده از سعيد بن مسيب توسط على بن مدين به دليل وجود واسطه در آن روايات، خبر مى دهد.[70] با توجه به نقل اخير احتمال شاگردى قتاده نزد سعيد بن مسيب ضعيف مى شود؛ همچنين ذهبى او را از رجال مشهور مدرسه تفسيرى ابن مسعود به شمار آورده[71]؛ ولى ابن مسعود در رديف كسانى كه قتاده از آن ها روايت كرده ذكر نشده است[72]، به هر حال وثاقت وى نزد اهل تسنن ثابت است[73]؛ اما از جانب رجال شناسان شيعه توثيق نشده است.مسروق بن اجدع از اصحاب خاص ابن مسعود بود كه به مردم حديث مى آموخت.[74] در جامع البيان، مجمع البيان، الدرالمنثور و تفسير ابن كثير روايات تفسيرى فراوانى از او نقل شده است. اهل سنت او را ثقه دانسته اند[75]؛ ولى رجال شناسان شيعه وى را نكوهش كرده اند.[76] آية الله معرفت به تفصيل در رواياتى كه در مذمّت وى نقل شده، خدشه كرده است.[77]ابوعمرو عامر بن شراحيل شعبى كوفى از همدانيان است. گفته شده از 150 تن از صحابه روايت كرده است.[78] برخى از اهل سنت او را ثقه دانسته اند[79]؛ ولى شيعه او را مذمّت كرده است.[80]دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 110توجه به روايات، دورى از اجتهاد در تفسير و استفاده از علوم ادبى از ويژگى هاى روش تفسيرى او شمرده شده است[81].با وجود شهرت فراوان ابن مسعود و مدرسه كوفه در تفسير، آراى تفسيرى عبدالله بن مسعود و شاگردانش تأثير اندكى در تكوين دانش تفسير داشته است كه خضيرى برخى ادله تأثير كم مكتب تفسيرى عبدالله بن مسعود را برشمرده است.[82]5. مفسران تابعى خراسان:
از ديگر مراكز دينى در عهد تابعين، خراسان و برجسته ترين مفسر تابعى آن، ضحاك بن مزاحم هلالى (م. 105 ق.) است.[83] شيوه تفسيرى ضحاك، روايى و مبتنى بر احاديث نبوى و اقوال صحابه بوده و به سبب تبحر او در لغت و نحو، توجه بيشترى به اين مسائل در آراى تفسيرى وى مشاهده مى شود. درباره شاگردى ضحاك نزد ابن عباس در دانش تفسير، در منابع اختلاف نظر به چشم مى خورد[84]؛ همچنين گفته شده كه ضحاك در رى با سعيد بن جبير ديدار داشته و دانش تفسير را از او آموخته است.[85]عطوان معتقد است كه ضحاك اثرى در تفسير داشته كه البته به نظر مى رسد تدوين شاگردان او باشد. دو تحرير از آراى تفسيرى ضحاك در اختيار طبرى بوده و نقل قول هاى فراوانى از او در تفسير خود دارد.ضحاك بن مزاحم در تفسير خود، شيوه اهل حديث را داشته و آراى تفسير او نيز منعكس كننده مكتب اهل حديث است. وى در تفسير آيات بر روايت متكى بوده و از تفسير لغوى و استناد به اشعار شاعران جاهلى و دوره اسلامى در تفسير مشكلات قرآن بهره مى گرفته است.[86]توجه به مسائل فقهى نيز از ديگر موضوعات مورد توجه ضحاك بوده و تأثير فقه عراق را در آراى نقل شده از او مى توان ديد؛ همچنين توجه اندكى به اسرائيليات در اقوال تفسيرى باقى مانده از او ديده مى شود.[87]ويژگى هاى كلى تفسير تابعين:
از ويژگى هاى كلى تفسير در دوره تابعين، تفسير قرآن به قرآن، تفسير قرآن با سنت نبوى و تفسير قرآن با استناد به اقوال و آراى صحابه، فهم و اجتهاد تابعين و اسرائيليات است.[88]خضيرى ضمن اشاره به اين موارد، شواهدى براى هريك ارائه كرده و از اختلافات تابعين در دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 111رجوع به اين مصادر سخن گفته است.[89] مهم ترين راويان اسرائيليات در اين دوره وهب بن منبّه و عبدالملك بن جريج بوده اند[90]؛ همچنين خضيرى ديدگاه هاى مختلف تابعين را درباره اسرائيليات ياد كرده است.[91] از ويژگى هاى تابعين مكى، تساهل در نقل اسرائيليات است.[92] (=> اسرائيليات) تفسير تابعين همچنين واجد سرشت روايى، گرايش فرقه اى و كثرت آراء در تفسير است.[93]گسترش دامنه تفسير به تناسب گسترش علوم و آشنايى با فرهنگ امت هاى تازه مسلمان، پيدايش ريشه هاى تفسير كلامى و آغاز شكل گيرى و تدوين تفسير، از ديگر ويژگى هاى تفسير در عصر تابعين شمرده شده اند.[94] ژيليو نيز تفسير نگارى در دوره تابعين را به سه شيوه، تفسير لغوى، مأثور و فقهى تقسيم كرده است.[95]اعتبار تفسير تابعين:
صاحب نظران درباره اعتبار تفسير تابعين و رجوع به اقوال آن ها اختلاف رأى دارند[96]؛ احمد بن حنبل (م. 241 ق.) و عبدالله بن محمد بن عقيل (م. 513 ق.) و شعبة بن حجاج عتكى (م. 160 ق.) اخذ به قول تابعان را در تفسير لازم ندانسته اند.[97] شعبة بن حجاج قول تابعيان از پيش خود را بادى دانسته كه بر آن اعتماد نتوان كرد و بر اين اساس، سخن آن ها در تفسير را نيز بى اعتبار دانسته است.[98] ادله اين عالمان براى چنين نظرى، عدم سماع تابعان از پيامبر، (برخلاف صحابه كه از پيامبر نقل كرده اند)، عدم حضور در زمان نزول آيات و منصوص نبودن عدالت تابعين برخلاف عدالت صحابه است، چنان كه ابوحنيفه در اين زمينه خود را همرديف تابعين دانسته است[99]، با اين حال گفته ديگرى از احمد بن حنبل در جواز رجوع به تفسير تابعين نقل شده است. در اين قول، احمد بن حنبل پذيرش قول تابعى را مشروط به نبود تفسيرى از سنت و قول صحابه درباره آيات ذكر كرده و اعتبار قول تابعى را به دليل معاشرت آن ها با صحابه و اخذ تفسير از ايشان دانسته است.[100] اين قول را اكثر مفسران پذيرفته اند.[101] ابن تيميّه در صورت يكى بودن اقوال تابعين، پذيرش آن را واجب دانسته و در صورت اختلاف، از عدم حجيت دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 112آن سخن گفته است.[102] ذهبى نيز همين قول را ترجيح داده است.[103]آية الله جوادى آملى با ردّ حجيّت تعبّدى اقوال تفسيرى تابعان، توجه به آن ها را راهگشا و زمينه ساز آشنايى با قرآن و برداشت هاى تفسيرى مى شمارد.[104] آية الله معرفت نيز پذيرش بى قيد و شرط آراى تفسيرى تابعان را ناروا مى شمارد و در عين حال معتقد است رجوع به آراى بزرگان تابعى در تفسير، به دليل نزديكى آنان به عصر نزول و منابع تفسير همراه با بررسى عقلانى آن ها مقتضاى روش صحيح و محقّقانه در تفسير است.[105]آثار تفسيرى تابعين:
در ميان كتاب شناسى هاى كهن، گزارش ابن نديم درباره مجموعه هاى تفسيرى تدوين شده از آراى تابعيان، ظاهراً كهن ترين گزارش موجود است.[106] بر اساس آنچه احمد بن محمد ثعلبى (م. 427 ق.) در مقدمه تفسير خود، الكشف والبيان آورده است، مجموعه هاى تدوين شده از اقوال تفسيرى تابعين چون تفسير عكرمه، تفسير مجاهد، تفسير حسن بصرى، تفسير محمد بن كعب قرظى و تفسير سعيد بن مسيّب در زمان وى موجود بوده و گاه به چند طريق روايت مى شده اند.[107] اطلاعات مشابه از وجود مجموعه هايى تدوين شده از اقوال تفسيرى تابعين را در آثار ديگر شرح حال نگارانه چون الارشاد فى معرفة علماء الحديث از ابويعلى خليل بن عبدالله خليلى قزوينى (م. 446 ق.) و التحبير فى المعجم الكبير اثر عبدالكريم بن محمد سمعانى (م. 532 ق.) نيز مى توان يافت. خليلى از روايت تفسير جويبر، تفسير عطاءبن دينار و تفسير ابى روق نام برده است.[108] سمعانى از تفاسير تدوين شده از اقوال تابعين به تفسير مجاهد بن جبر اشاره كرده است[109]، هرچند برخى از اين مجموعه ها به نظر در دوره هايى متأخرتر تدوين شده اند، چنان كه آنچه به عنوان تفسير مجاهد بن جبر بر اساس نسخه خطى شماره 1075 دارالكتب قاهره منتشر شده، در حقيقت جمع آورى نقل قول هاى تفسيرى نقل شده از مجاهد به نقل از تفسير طبرى است.[110] اين اقوال تفسيرى كه به روايت ابن ابى نجيح از مجاهد است، ظاهراً بعدها به صورت انتخابى از تفسير طبرى استخراج شده، هرچند سزگين معتقد است دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 113كه نسخه حاضر يكى از منابع مورد استفاده طبرى در تأليف تفسيرش بوده است.[111] آنچه اين گمان را تقويت مى كند، عبارت صفحه عنوان نسخه است كه در آن از ابوميمون محمد بن عبدالملك بن حسن بن خيرون به عنوان نگارنده تفسير (تفسير القرآن للشيخ الامام العالم الفقيه ابو ميمون محمد بن عبدالملك بن الحسن بن خيرون) ياد شده است.[112]يكى از مهم ترين منابع مشتمل بر آراى تفسيرى تابعين جامع البيان فى تأويل آى القرآن از محمدبن جرير طبرى (م. 310 ق.) است كه به تفصيل آراى تفسيرى تابعين را نقل كرده است.[113] همين گونه در تفاسير روايى ديگرى چون الجامع لتفسير القرآن از عبدالله بن وهب بن مسلم مصرى (م. 197 ق.) تحقيق ميكلوش مورانى، (بيروت 2003 ميلادى)، تفسير القرآن تأليف عبدالرزاق بن همام صنعانى (م. 211 ق.) تحقيق مصطفى مسلم محمد رياض (م. 1410 ق.) و تفسير القرآن العظيم تأليف عبدالرحمن بن محمد بن ادريس رازى (م.327 ق.) تحقيق اسعد محمد طيب، (بيروت 1419 ق.) و الدرالمنثور فى التفسير بالمأثور اثر جلال الدين عبدالرحمن سيوطى (م. 911 ق.) نقل قول هاى تفسيرى فراوانى از تابعين مى توان يافت.[114] در ميان كتاب هاى حديثى، مهم ترين تأليفى كه آراى تفسيرى تابعين را در بردارد الجامع الصحيح اسماعيل بخارى (م. 256 ق.) است. وى اغلب روايات تفسيرى تابعين را به نقل از شاگردان ابن عباس آورده است.[115] اين افراد نيز در تفسير از همان شيوه تفسيرى ابن عباس پيروى كرده اند.[116] خضيرى مصادر مهم مشتمل بر اقوال تابعين را به تفصيل شناسانده است.[117]در ميان تابعيان شيعه نيز توجه به دانش تفسير، به نگارش آثارى انجاميده است. از مشهورترين تابعيان شيعى، بايد ابان بن تغلب (م. 141 ق.)، ابوحمزه ثابت بن دينار كوفى (م. 148 ق.)، ابوالجارود زياد بن منذر كوفى (م. 150 ق.) و جابر بن يزيد جعفى (م. 128 ق.)[118] را نام برد كه هر سه آثارى تفسيرى تأليف كرده اند. ابوسعيد ابان بن تغلب ربعى از موالى بنو جرير و شيعيان سرشناس كوفه بوده است. وى افزون بر تبحر در فقه، حديث دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 114و نحو در دانش قرائات و تفسير چهره اى شناخته شده بوده است. وى كتابى در قرائت داشته و نقل قول هايى از آن در متون بعدى مانده است[119]؛ همچنين وى كتاب ديگرى در غريب القرآن به نام تفسير غريب القرآن داشته كه ابن نديم از آن به معانى القرآن[120] ياد كرده و نقل قول هاى متعددى از اين كتاب در متون اماميه مانده است[121]؛ همچنين محمد بن عبدالرحمن به تدوين و تلفيق روايات تفسيرى ابان، ابوروق عطية بن حارث و محمد بن سائب پرداخته و آراى اين سه تن را در كتابى واحد گرد آورده است.[122]نجاشى در ذكر آثار ابوحمزه ثمالى به كتاب التفسير او اشاره كرده و به طريق و متن متداول اين تفسير در روزگار خود (نجاشى) به روايت ابوبكر محمد بن عمر جعابى از ابوسهل عمرو بن حمدان در محرم 307 قمرى از سليمان بن اسحاق مهلبى اشاره كرده است.[123]ثعلبى در تأليف تفسير خود تفسير ابوحمزه ثمالى را در اختيار داشته و در فهرست تفاسير در دستش به آن اشاره كرده است.[124]ابوحمزه ثمالى در تفسير خود توجه فراوانى به اسباب النزول و ذكر فضايل اهل بيت(عليهم السلام) داشته است؛ شيوه اى كه بعدها برخى مفسران امامى با تأليف آثارى به نام ما نزل من القرآن فى اهل البيت آن را تعالى بخشيدند.[125] ابوحمزه ثمالى در تفسير خود، از شيوه هاى تفسير قرآن به قرآن بهره گرفته و از لغت، نحو و روايات اهل بيت(عليهم السلام) نيز استفاده كرده است.[126]عبدالرزاق محمد حسين حرزالدين، روايات تفسيرى نقل شده از ابوحمزه ثمالى را در مجلدى با عنوان تفسير القرآن الكريم لابى حمزة ثابت بن دينار الثمالى گردآورده است.[127]ابوالجارود زياد بن منذر خارفى، ديگر تابعى مشهور شيعى است[128] كه اثرى تفسيرى داشته و در آن، تفسير برخى آيات قرآن را گردآورده است. وى در تفسير خود به گردآورى روايات تفسيرى كه خود از امام باقر(عليه السلام) شنيده اقدام كرده و تفسير او به كتاب التفسير عن أبى جعفرالباقر مشهور بوده است. ابوحاتم قزوينى گردآورنده تفسير مشهور به على بن ابراهيم[129] كه نسخه اى از تفسير ابوالجارود را در اختيار داشته، روايات تفسيرى دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 115فراوانى از آن را به تفسير على بن ابراهيم افزوده است.[130] تفسير ابوالجارود منعكس كننده ديدگاه هاى زيديه (شاخه جاروديه) است و در مواردى با ديدگاه اماميه تفاوت دارد.[131]جابربن يزيد جعفى از رجال سرشناس كوفى امامى است كه كتابى در تفسير داشته و نجاشى و طوسى به دو طريق متفاوت به آن اشاره كرده اند: طوسى كتاب را به روايت گروهى از استادان خود از هارون بن موسى تلعكبرى (م. 385 ق.) از طريق او به روايت شاگرد جعفى، منخل بن جميل روايت كرده است.[132] نجاشى نيز آن را به روايت از احمد بن محمد بن هارون از راوى مشهور جاروديه در كوفه، ابن عقده و طريق او از عبدالله بن محمد جعفى روايت كرده است.[133] تفسير جابر مورد استفاده عياشى و على بن ابراهيم قمى بوده و مطالبى از آن نقل كرده اند. مدرسى فهرستى از روايات تفسيرى جابر بن يزيد گردآورده كه احتمالا در تفسير او نقل شده است.[134]اصالت تفسير تابعين:
برخى خاورشناسان درباره اصالت تفسير تابعين ترديد كرده اند. اين ترديدها بر سه اساس است: نخست رواياتى در ذم تفسير كه طبرى (م. 310 ق.) به نقل از برخى تابعين و صحابه نقل كرده است.[135] اين در حالى است كه از همين افراد روايات تفسيرى فراوانى نقل شده است.[136]اسناد احاديث دال بر منع تفسير، نشان مى دهند كه راويان آن ها، مدنى بوده اند كه تنها مى توانند بازتاب دهنده ديدگاه برخى صحابه و تابعين مدينه درباره تفسير قرآن باشند؛ همچنين نكته ديگرى كه توجه چندانى به آن نشده است، تحول در معنا و مفهوم تفسير در قرون اوليه است و به احتمال قوى، تفسير در قرن اول به معناى تفسير به رأى تلقى مى شده است؛ اما جدى ترين ترديد درباره اصالت تفسير تابعين بحث مكتوب بودن آراى تفسيرى تابعين است. نظر مقبول تر در ميان محققان درباره مكتوب بودن آراى تفسيرى تابعين اين است كه اين مكتوبات در حد يادداشت هاى شخصى بوده كه در نسل هاى بعد از تابعين به صورت مدون مكتوب شده اند.[137] تفاوت در نقل قول هاى تفسيرى تابعين در ذيل يك آيه دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 116يا آيات مشابه مهم ترين دليل براى اين نظر است.[138]بخشى ديگر از ترديد خاورشناسان درباره وثاقت متون تفسيرى قرن اول و دوم، به مشكل انتساب آثار قرن چهارم و پنجم از سوى محققان مسلمان به افرادى از قرن اول باز مى گردد. نمونه اى مهم از اين دست، تفسير مشهور تنوير المقباس من تفسير ابن عباس است كه بيشتر به عنوان اثرى تأليف فيروزآبادى (م. 817 ق.) شهرت دارد. كلود ژيليو در مدخل تفسير نگارى دوران كلاسيك اسلامى در بحث از مسئله وثاقت متون تفسيرى قرن اول و دوم به اين تفسير مثال زده و با مبنا قرار دادن انتساب آن به افرادى مختلف از قرن اول تا قرن نهم، به استدلال براى نفى وثاقت متون تفسيرى قرن اول و دوم پرداخته است[139]، در حالى كه اين كتاب ـ كه به رغم چاپ هاى مكرر آن، هنوز نيز چاپ انتقادى از آن منتشر نشده ـ به وضوح نشان مى دهد كه اثرى از قرن چهارم و تأليف يكى از عالمان كرّاميه نيشابور است.[140]اندرو ريپين ناتوان از شناخت هويت اصلى مؤلف كتاب در بحثى درازدامن به بحث از هويت نگارنده اين تفسير پرداخته است. همچنين ونسبروا به عنوان معيارى در ارزيابى اصالت متون تفسيرى قرن اول و عصر تابعين، به دليل استناد به شعر در تفاسير مقاتل بن سليمان، كلبى و سفيان ثورى كوفى (م. 161 ق.)، در اصالت متون تفسيرى عصر تابعين ترديد كرده و مدعى است كه استناد به شعر در تفسير پس از نگارش تفاسير پيشگفته بوده است.[141] تفسير كلبى كه مورد استفاده ونسبروا در تحقيق خود قرار گرفته در حقيقت همان الواضح فى تفسير القرآن است كه اساساً اثرى تأليف شده در قرن چهارم است و استناد وى به آن كتاب براى بررسى اصالت متون تفسيرى قرن اول و دوم نادرست است.[142]پژوهش درباره تفسير تابعين:
در ساليان اخير توجه به تحقيق و پژوهش درباره تفاسير تابعين از موضوعات مورد علاقه قرآن پژوهان مسلمان و غير مسلمان بوده و تك نگاشته هاى فراوانى در اين موضوع تأليف شده است. از مهم ترين اين پژوهش ها مى توان به مجاهد بن جبر و منهجه فى التفسير از جميله غزانى، عطاء بن ابى رباح و جهوده فى التفسير از عبدالواحد بكر ابراهيم عايد، تفسير سعيد بن جبير دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 117از محمد ايوب محمد يوسف، مجاهد المفسر و التفسير از احمد اسماعيل نوفل و ابراهيم النخعى و آثاره الواردة فى تفسير سورة الفاتحة والبقرة و آل عمران از خانم نوال لهيبى (رساله كارشناسى ارشد در دانشگاه ام القرى) را نام برد. در ساليان اخير، تلاش هايى براى بازسازى تفاسير تابعين صورت گرفته كه از جمله آن ها مى توان به بازسازى تفسير سعيد بن جبير با عنوان تفسير سعيد بن جبير و نقش آن در تطور تفسير از جواد ترندك (تهران، 1378 ش.)، تفسير قتاده: جمع و تحقيق و دراسة مشتمل بر 10 جزء اول قرآن از عبدالله ابوالسعود بدر (پايان نامه كارشناسى ارشد در دانشگاه قاهره 1977 م.)، تفسير الحسن البصرى به كوشش محمد عبدالرحيم (قاهره، 1992 م.) و بازسازى صحيفه على بن ابى طلحه (م. 120 ق.) با عنوان تفسير ابن عباس المسمى صحيفة على بن ابى طلحه عن ابن عباس فى تفسير القرآن الكريم از راشد عبدالمنعم رجال (بيروت، 1414 ق.) اشاره كرد. آية الله محمد هادى معرفت (م. 1385 ش.) نيز به تفصيل درباره تفسير در دوره تابعين و روش هاى تفسيرى آن ها بحث كرده است.[143]منابع
الاتقان، السيوطى (م. 911 ق.)، به كوشش سعيد، لبنان، دارالفكر، 1416 ق؛ اختيار معرفة الرجال (رجال كشّى) (م. 330 ق.)، الطوسى (م. 460 ق.)، به كوشش ميرداماد و رجائى، قم، آل البيت(عليهم السلام) لاحياءالتراث، 1404 ق؛ الارشاد فى معرفة علماء الحديث، خليل بن عبدالله الخليلى (م. 446 ق.)، به كوشش محمد سعيد، رياض، مكتبة الرشد، 1409 ق؛ امالى، السيد المرتضى (م. 436 ق.)، به كوشش حلبى، قم، مكتبة النجفى، 1403 ق؛ بحارالانوار، المجلسى (م. 1110 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1403 ق؛ بحوث فى اصول التفسير، فهد بن عبدالرحمن الرومى، رياض، مكتبة التوبة، 1416 ق؛ البرهان فى علوم القرآن، الزركشى (م. 794 ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، قاهرة، احياء الكتب العربية، 1376 ق؛ التحبير فى المعجم الكبير، عبدالكريم بن محمد السمعان (م. 562 ق.)، به كوشش منيرة ناجى، بغداد، ديوان الاوقاف، 1395 ق؛ تسنيم، جوادى آملى، قم، اسراء، 1378 ش؛ تفسير التابعين، محمد بن الخضيرى، رياض، دارالوطن، 1420 ق؛ تفسير الحبرى، حسين بن حكم الحبرى (م. 286 ق.)، به كوشش حسينى، بيروت، آل البيت لاحياءالتراث، 1408 ق؛ التفسير العلمى للقرآن فى الميزان، احمد عمر ابوحجر، بيروت، دارقتيبة، 1411 ق؛ تفسير فرات الكوفى، الفرات الكوفى (م. 307 ق.)، به كوشش محمد كاظم، تهران، وزارت ارشاد، 1374 ش؛ تفسير القرآن الكريم، ابوحمزه ثمالى (م. 148 ق.)، گردآورى عبدالرزاق حرزالدين، به كوشش معرفت، قم، الهادى، 1420 ق؛ تفسير القمى، القمى (م. 307 ق.)، به كوشش الجزائرى، قم، دارالكتاب، 1404 ق؛ تفسير مجاهد، مجاهد (م. 102 ق.)، به كوشش عبدالرحمن بن محمد، اسلام آباد، مجمع البحوث الاسلاميه؛ تفسير و مفسران، معرفت، قم، التمهيد، 1373 ش؛ التفسير والمفسرون، الذهبى، بيروت، دارالقلم، 1407 ق؛ التفسير والمفسرون، معرفت، مشهد، الجامعة الرضوية، 1418 ق؛ تقريب التهذيب، ابن حجر العسقلانى (م. 852 ق.)، به كوشش مصطفى، بيروت، دارالكتب العلميه، 1415 ق؛ تنقيح المقال، المامقانى (م. 1351 ق.)، نجف، المرتضوية، 1350 ق؛ تهذيب التهذيب، ابن حجر العسقلانى (م. 852 ق.)، بيروت، دارالفكر، 1404 ق؛ تهذيب الكمال، المزى (م. 742 ق.)، به كوشش بشار عواد، دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 118بيروت، الرسالة، 1415 ق؛ جامع البيان، الطبرى (م. 310 ق.)، به كوشش صدقى جميل، بيروت، دارالفكر، 1415 ق؛ الحسن البصرى مفسرا، احمد اسماعيل البسيط، عمان، دارالفرقان، 1405 ق؛ حلية الاولياء، ابونعيم الاصفهانى (م. 430 ق.)، بيروت، دارالكتاب العربى، 1405 ق؛ الخطاب القرآنى، احمد محمد النمر، لبنان، ام القرى، 1424 ق؛ الدراسات الدينية بخراسان، حسين عطوان، بيروت، دارالجيل، 1410 ق؛ الذريعة الى تصانيف الشيعه، آقابزرگ تهرانى (م. 1389 ق.)، بيروت، دارالاضواء، 1403 ق؛ رجال الطوسى، الطوسى (م. 460 ق.)، به كوشش قيومى، قم، نشر اسلامى، 1415 ق؛ رجال النجاشى، النجاشى (م. 450 ق.)، به كوشش شبيرى زنجانى، قم، نشر اسلامى، 1418 ق؛ سفينة البحار، شيخ عباس القمى (م. 1359 ق.)، به كوشش مجمع البحوث الاسلامية، مشهد، آستان قدس رضوى، 1416 ق؛ سه مقاله در تاريخ تفسير و نحو، محمد باقر حجتى، بنياد قرآن، 1360 ش؛ سير اعلام النبلاء، الذهبى (م. 748 ق.)، به كوشش گروهى از محققان، بيروت، الرسالة، 1413 ق؛ طبقات المعتزله، احمد بن يحيى، به كوشش سوزانا، و ديگران، بيروت، مكتبة الحياة، 1339 ق؛ الفهرست، ابن النديم (م. 438 ق.)، به كوشش تجدد؛ الفهرست، الطوسى (م. 460 ق)، به كوشش قيومى، نشر الفقاهة، 1417 ق؛ قاموس الرجال، محمد تقى شوشترى، قم، نشر اسلامى، 1418 ق؛ قصه خوانان در تاريخ اسلام و ايران، مرورى بر جريان قصه خوانى، ابعاد و تطور آن، رسول جعفريان، قم، 1378 ش؛ كشف الظنون، حاجى خليفه (م. 1067 ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية، 1413 ق؛ الكشف والبيان، الثعلبى (م. 427 ق.)، به كوشش ابن عاشور، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1422 ق؛ الكنى و الالقاب، شيخ عباس القمى (م. 1359 ق.)، تهران، مكتبة الصدر، 1368 ش؛ مجاز القرآن، ابوعبيده معمر بن مثنى (م. 210 ق.)، به كوشش محمد فواد، قاهرة، مكتبة الخانجى، 1381 ق؛ مجمع البيان، الطبرسى (م. 548 ق.)، به كوشش گروهى از علماء، بيروت، اعلمى، 1415 ق؛ مذاهب التفسير الاسلامى، اجنتس جولد تسيهر، كوشش عبدالحليم النجار، القاهرة، مكتبة الخانجى، 1374 ق؛ معجم رجال الحديث، الخوئى (م. 1413 ق.)، بيروت، 1409 ق؛ مقباس الهدايه، المامقانى (م. 1351 ق.)، به كوشش المامقانى، قم، آل البيت لاحياء التراث، 1411 ق؛ مقدمة فى اصول التفسير، ابن تيميه (م. 728 ق.)، بيروت، مكتبة الحياة؛ مكاتب تفسيرى، على اكبر بابايى، تهران، سمت، 1381 ش؛ الملل والنحل، الشهرستانى (م. 548 ق.)، به كوشش سيد گيلانى، بيروت، دارالمعرفه، 1395 ق؛ ميراث مكتوب شيعه، سيد حسين مدرسى، ترجمه: قرائى و جعفريان، قم، اعتماد، 1383 ش؛ ميزان الاعتدال فى نقد الرجال، الذهبى (م. 748 ق.)، به كوشش البجاوى، بيروت، الدارالمعرفة، 1382 ق؛ الواحدى و منهجه فى التفسير، جودة محمد المهدى، مصر، المجلس الاعلى؛ وفيات الاعيان، ابن خلكان (م. 681 ق.)، به كوشش احسان عباس، بيروت، دار صادر.Herbert Berg, The Development of
Exegesis in Early Islam: The Authenticity of Muslim Literature from the
Formative Period (Richmond, Surrey 2000)؛ Harris Birkeland, Old Muslim
Opposition against Interpretation of the Koran (Oslo, 1955)؛ Claude Gilliot, Exegesis of the Quran: Classical and Medival,
in : Encyclopaedia of the Quran, ed., Jane Dammen McAuliffe (Brill, Leiden and
Boston, 2002)؛ Heribert Horst, Die Gew nner im Korankommentar at - Tabari Ein Beitrag zur Kenntnis der
exegetischen غberlieferung im Islam. Ph. D dissertation,
Rheinische Friedrich- Wilhelms - Universit t zu
Bonn, 1951؛ idem, Zur غberlieferung
in korankommentar at - Tabaris, Zeitschrift der Deutshchen Morgenl ndischen Gesellschaft 103 (1953), pp. 290 - 307؛ Fred Leemhuis, Ms. 1075
Tafsir of the Cairene Dar Al-Kutub And Mugahid's Tafsir, in: R. Peters, ed.,
Proceedings of the Ninth Congress of the Union Europeenne des Arabisants et
Islamisants (Leiden, 1981), pp.169 - 80؛ Harald Motzki, Dating Muslim
Traditions: Aدائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8،
صفحه 119Survey, Arabica, LII, Fas. 2(2005),
pp. 204 - 253؛Andrew Rippin, The Present status of
tafsir studies, The Muslim World, LXXII (1982), PP. 224-238؛ idem, Tafsir Ibn Abbas and Criteria for dating early tafsir
texts, Jerusalem Studies in Arabic and Islam XIX (1994), pp. 38-83؛ Walid A. Saleh, The Formation of the Classical Tafsir
Tradition: The Quran Commentary of al Thalabi (d. 427/1035) (Brill: Leiden and
Boston 2004): Fuat Sezgin, Geschichte Das Arabischen Schrifttums (Leiden: E. J
. Brill 1967)؛ John Wansbrough, Quranic Studies: Sources and
Methodes of Scriptural Interpretation, Foreword, Translation, and Expanded
Notes by Andrew Rippin (New York, 2004)
محمد كاظم رحمتى[1]. مكاتب تفسيرى، ج 1، ص 189؛ ر.ك: تفسير التابعين، ج 1، ص 45ـ 48.[2]. مقباس الهدايه، ج 3، ص 312 - 313.[3]. ر. ك: بحوث فى اصول التفسير، ص 30.[4]. قصه خوانان در تاريخ اسلام، ص 75 - 94. براى نظرى مخالف نك: التفسير و المفسرون، معرفت، ج 1، ص 252 - 267.[5]. الواحدى و منهجه، ص 108 - 114؛ التفسير العلمى للقرآن، ص 40 - 43.[6]. تفسير و مفسران، ج 1، ص 288 - 289.[7]. براى نقش وى در تكوين دانش تفسير در دوره تابعين نك: التفسير و المفسرون، معرفت، ج 1، ص 323 - 326.[8]. التفسير والمفسرون، ذهبى، ج 1، ص 107 - 118؛ الواحدى و منهجه، ص 108 - 111؛ التفسير و المفسرون، معرفت، ج 1، ص 348 - 362.[9]. مذاهب التفسير، ص 95 - 96؛ مقدمة فى اصول التفسير، ص 23 - 24؛ تفسير و مفسران، ج 1، ص 288.[10]. جامع البيان، ج 1، ص 62.[11]. براى شرح حال و احوال او نك: المفسر و التفسير، ص 25 - 64؛ التفسير و المفسرون، معرفت، ج 1، ص 335 - 342.[12]. ر. ك: تهذيب الكمال، ج 27، ص 231 ـ 232؛ المفسر والتفسير، ص 211 ـ 252.[13]. المفسر و التفسير، ص 360 - 361؛ See: Zur Uberliefernug im Korankommentar at-Tabaris, PP.295 - 298[14]. الاتقان، ج 2، ص 499.[15]. تفسير التابعين، ج 1، ص 97 - 93.[16]. جامع البيان، ج 15، ص 181، 183.[17]. همان، ص 180.[18]. جامع البيان، ج 1، ص 666؛ مجمع البيان، ج 1، ص 341.[19]. المفسر والتفسير، ص 531 ـ 549؛ نك: تفسير مجاهد، ج 1، ص 105 ـ 120، «آراء فقهى»؛ ص 124 ـ 136، «آراء كلامى».[20]. تهذيب التهذيب،ج 10، ص 39 - 40؛ سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 451 ، 454؛ ميزان الاعتدال، ج 3، ص 439 - 440.[21]. ر.ك: تفسير قمى، ج 2، ص 357؛ تفسير فرات الكوفى، ص 49، 72، 490.[22]. الفهرست، ابن نديم، ص 37؛ تنقيح المقال،ج 31، ص 114، مجمع البيان، ج 1، ص 28.[23]. وفيات الاعيان، ج 2، ص 371.[24]. تهذيب التهذيب، ج 4، ص 11.[25]. اختيار معرفة الرجال، ج 1، ص 335.[26]. سه مقاله در تاريخ تفسير، ص 44 - 45.[27]. تهذيب التهذيب، ج 7، ص 181.[28]. التفسير والمفسرون، ذهبى، ج 1، ص 123.[29]. حلية الاولياء، ج 3، ص 311.[30]. تنقيح المقال، ج 2، ص 252 - 253.[31]. تفسير و مفسران، ج 1، 332.[32]. تهذيب التهذيب، ج 7، ص 180.[33]. وفيات الاعيان، ج 3، ص 265.[34]. ر.ك: تهذيب التهذيب، ج 7، ص 239.[35]. همان، ص 238.[36]. سير اعلام النبلاء، ج 5، ص 26.[37]. همان، ص 25 ، 28.[38]. خلاصة الاقوال، ص 383.[39]. تفسير و مفسران، معرفت، ج 1، ص 320 - 326.[40]. التفسير و المفسرون، ذهبى، ج 1، ص 118 - 130؛ الواحدى و منهجه، ص 111 - 114.[41]. التفسير العلمى للقرآن، ص 42.[42]. تهذيب التهذيب، ج 3، ص 246.[43]. الاتقان، ج 2، ص 498.[44]. تهذيب التهذيب، ج 3، ص 246.[45]. تفسير التابعين، ج 1، ص 359.[46]. كشف الظنون، ج 1، ص 457.[47]. ر.ك: تهذيب التهذيب،ج 9، ص 373 - 374، تقريب التهذيب، ج 2، ص 128.[48]. اختيار معرفة الرجال، ج 1، ص 332.[49]. ر.ك: معجم رجال الحديث، ج 9، ص 139.[50]. مجمع البيان، ج 6، ص 241.[51]. تفسير و مفسران، معرفت، ج 1، ص 300 - 303.[52]. مكاتب تفسيرى، ج 1، ص 218 - 219.[53]. تنقيح المقال، ج 31، ص 304، 308.[54]. قاموس الرجال، ج 5، ص 130 - 131.[55]. تهذيب الكمال، ج 11، ص 73 - 74.[56]. براى گزارشى از مدرسه بصره نك: تفسير التابعين، ج 1، ص 560 - 578.[57]. نك: الحسن البصرى مفسرا، ص 96 ـ 100.[58]. الحسن البصرى مفسرا، ص 102 - 129.[59]. همان، ص 86 - 87؛ GAS, 1,30,591-594.[60]. تقريب التهذيب، ج 1، ص 202؛ تهذيب التهذيب، ج 2، ص 235 - 236.[61]. نك: الملل والنحل، ج 1، ص 51.[62]. ر.ك: طبقات المعتزله، ص 18 - 19، 24 ، 136.[63]. امالى، ج 1، ص 112.[64]. تفسير و مفسران، ج 1، ص 343 - 346.[65]. قاموس الرجال، ج 3، ص 200.[66]. بحار الانوار، ج 28، ص 158.[67]. الكنى والالقاب، ج 2، ص 84.[68]. تفسير التابعين، ج 1، ص 472 - 492؛ بحوث فى اصول التفسير، ص 27.[69]. تهذيب التهذيب، ج 8، ص 315، 316.[70]. همان، ص 319.[71]. التفسير و المفسرون، ذهبى، ج 1، ص 122.[72]. نك: تهذيب التهذيب، ج 8، ص 315 - 316.[73]. همان، ص 318.[74]. همان، ج 10، ص 100.[75]. همان، ص 101.[76]. تنقيح المقال، ج 3، ص 211؛ سفينة البحار، ج 2، ص 628.[77]. تفسير و مفسران، ج 1، ص 358 - 367.[78]. تفسير التابعين، ج 1، ص 316.[79]. تهذيب التهذيب، ج 5، ص 59.[80]. سفينة البحار، ج 2، ص 840.[81]. تفسير التابعين، ج 1، ص 327 - 330.[82]. همان، ص 492 - 501.[83]. الدراسات الدينية بخراسان، ص 56.[84]. جامع البيان، ج 1، ص 62؛ الارشاد، ج 1، ص 323، 389.[85]. جامع البيان، ج 1، ص 62؛ تهذيب الكمال، ج 13، ص 293.[86]. الدراسات الدينية بخراسان، ص 60.[87]. همان، ص 60 - 68.[88]. بحوث فى اصول التفسير، ص 31 - 32؛ نيز نك: التفسير و المفسرون، معرفت، ج 1، ص 432 - 451.[89]. تفسير التابعين، ج 2، ص 608 - 743.[90]. بحوث فى اصول التفسير، ص 32؛ تفسير التابعين، ج 2، ص 907.[91]. تفسير التابعين، ج 2، ص 884 ـ 889 .[92]. همان، ص 885 .[93]. التفسير والمفسرون، ذهبى، ج 1، ص 134.[94]. تفسير و مفسران، ج 1، ص 394 - 395.[95]. Exegesis of the Quran: Classical and Medieval, Vol, 2, p.105.[96]. البرهان فى علوم القرآن، ج 2، ص 294؛ التفسير العلمى للقرآن، ص 44 - 45؛ تفسير التابعين، ج 1، ص 49 - 51.[97]. الواحدى و منهجه، ص 115؛ بحوث فى اصول التفسير، ص 33 - 34؛ مقدمة فى اصول التفسير، ص 45 - 46.[98]. الارشاد، ج 1، ص 396؛ نك: الاعلام، ج 3، ص 164.[99]. التفسير و المفسرون، ذهبى، ج 1، ص 131.[100]. بحوث فى اصول التفسير، ص 34.[101]. البرهان فى علوم القرآن، ج 2، ص 294.[102]. مقدمة فى اصول التفسير، ص 44.[103]. التفسير والمفسرون، ذهبى، ج 1، ص 132. براى ديدگاه معرفت درباره اعتبار تفسير تابعين نك: التفسير و المفسرون، معرفت، ج 1، ص 423 - 432.[104]. تسنيم، ج 1، ص 232.[105]. تفسير و مفسران، ج 1، ص 386 - 393.[106]. الفهرست، ابن نديم، ص 36 - 37.[107]. تفسير ثعلبى، ج 1، ص 76 - 83 نيز نك: The Formation of The classical Tafsir Tradition: The Quran Commentary of al Thalabi (d.427.1035), pp.245-250.[108]. الارشاد، ج 1، ص 391، 393.[109]. التحبير فى المعجم الكبير، ج 1، ص 556.[110]. Ms. 1075 Tafsir of The Cairene Dar Al-Kutub And Mugahid's Tafsir, p.173.[111]. تفسير التابعين، ج 1، ص 93 - 97؛ GAS, I, pp.79-80.[112]. نيز نك: المفسر و التفسير، ص 312 - 314.[113]. براى بحثى از منابع مورد استفاده طبرى در تفسير نك: Die Gewahrsmanner in Korankommentar at-Tabari. Ein Beitrag zur Kenntnis der exegetischen Uberlieferung im Islam. dissertation, Rheinische Friedrich -Wilhelms - Universitat zu Bonn, 1951 Zur Uberlieferung in Korankommentar at-Tabaris,Ph.D pp. 290-307.[114]. مشهورترين تفاسير روايى نك: بحوث فى اصول التفسير، ص 90 ـ 91، 144 ـ 152.[115]. التفسير العلمى للقرآن، ص 42.[116]. همان، ص 41 - 42.[117]. تفسير التابعين، ج 1، ص 57 - 82.[118]. براى تابعى بودن جابر بن يزيد نك: تهذيب الكمال، ج 4، ص 466.[119]. رجال النجاشى، ص 10 - 11؛ ميراث مكتوب شيعه، دفتر اول، ص 152 - 153.[120]. الفهرست، ابن نديم، ص 276.[121]. براى فهرست اين نقل قول ها نك: ميراث مكتوب شيعه، دفتر اول، ص 154 - 156.[122]. رجال النجاشى، ص 12.[123]. همان، ص 115 - 116.[124]. تفسير ثعلبى، ج 1، ص 82.[125]. براى فهرستى از اين گونه آثار بنگريد به: تفسير الحبرى، ص 138 - 152.[126]. تفسير ابوحمزه ثمالى، ص 60 - 66.[127]. براى شرح حال و آثار ثمالى نك: ميراث مكتوب شيعه، دفتر اول، 443 - 446.[128]. رجال الطوسى، ص 135.[129]. نك: دانشنامه جهان اسلام، ج 7، ص 701، «تفسير قمى».[130]. الفهرست، طوسى، ص 131؛ رجال النجاشى، ص 170؛ الذريعه، ج 4، ص 251.[131]. نك: التفسير و المفسرون، معرفت، ج 1، ص 477 - 479.[132]. الفهرست، طوسى، ص 95.[133]. رجال النجاشى، ص 129.[134]. ميراث مكتوب شيعه، دفتر اول، ص 132 - 136.[135]. جامع البيان، ج 1، ص 54 - 55؛ الارشاد، ج 1، ص 396؛ مقدمة فى اصول التفسير، ص 46 - 50.[136]. مذاهب التفسير الاسلامى، ص 73 - 81؛ Old Muslim Opposition against Interpretation of the Koran pp. 7-43 The present status of tafsir studies, pp. 226-228؛[137]. Ms. 1075 Tafsir of The Cairene Dar Al-Kutub And Mugahid's Tafsir, p.174 Writing and publishing on the use and function of writing in the first centuries of Islam, pp.423-35.[138]. براى تفصيل مطالب و آراى مختلف خاورشناسان در باب تدوين و چگونگى مكتوب شدن سنت شفاهى در دو قرن اول هجرى بنگريد به: The Development of Exegesis in Early Islam, pp.8-64؛ Dating Muslim "Traditions: A Survey, pp.204-253.[139]. Encyclopaedia of the Quran, Vol.2,s.v Exegesis of the quran: Classical and Medieval, p.104.See also The Development of Exegesis in Early Islam,p.135.[140]. Tafsir Ibn Abbas and criteria for dating early tafsir texts, pp.38-83.[141]. Quranic Studies, pp.142,217.[142]. Quranic Studies, pp.xil-xl.[143]. التفسير والمفسرون، معرفت، ج 1، ص 315 - 451.